تقید
به آداب و احکام شرعیه، (که همانا تمسک به ولایت ائمه اطهار است) به بنده اجازه می
دهد که به درگاه ربوبی راه یابد و چنین کسی در برابر آفات، حوادث، مقام، ریاست و
دنیا سرتسلیم فرود نمی آورد. چون به خدای و ولایت ائمه سر سپرده است. این چنین کسی
در همه ي بلاها و آزمایشهای الهی سرافراز
خواهد بود. زیرا، وقتی انوار جمال و جلال الهی در قلب اولیاء تجلی کند، آنان را از
خود فانی و به حق تعالی باقی می دارد. سپس، آنها را محو جمال خویش می کند و قلبشان
را در معرفت الهی مستغرق. اینان را دیگر از خود تدبیری نیست؛ خدای تعالی، خود
امورشان را تدبیر می کند. یعنی سر تا پا «توکل» اند و تسلیم محض. «هر چه استاد ازل
گفت بگو» می گویند. این مقام، وصول به سبحات جلال و تجلی انوار جمال الهی (فنای فی
الله و بقای بالله ) است. البته، نه رسیدن به کنه معرفت ذات باریتعالی. آیات شریف
قرآن و مناجات ائمه اطهار گویای چنین حالاتی است چنانکه از امیرالمؤمنین (علیه
السلام) در تفسیر «قد قامت الصّلوة» روایت شده است که فرمود: «به معنی نزدیک شدن
وقت زیارت است»
همچنین،
«وَ لا تَحرِمنی النَظَر إِلی وَجْهِک» یعنی الهی مرا از نظر به رویت محروم مفرما.
«وَ
الحِْقنی بِنُور عِزَّکَ الابهَج فَأکونَ عارفاً»
مرا
به نور عزتت، که سراپا بهجت است؛ برسان تا تو را بشناسم؛
«وَ
اَنر اَبصارَ قُلُوبِنا بِضیاء نَظَرها إِلَیک حَتّی تَخْرِقَ اَبصار الْقُلوب
حُجُبَ النّورِ فَتصِلَ إِلی مَعدَن الْعَظمة وَ تَصیرَ ارواحُنا مُعلَّقةً
بِعِّزِ قُدسِک[1]»
خدایا،
چشم دل ما را، به نوری که بتواند به تو نگاه کند منور فرما تا آنجا که حجابهای نور
را بدرد و به کان عظمت برسد و جانهای ما آنچنان شود که به عزت قدس تو تعلق یابد،
و...
آیات
و روایات بسیار،[2] شاهد این مدعی است. بنابراین، نباید منکر این معارف شد و این
معانی لطیف را به «لقاءِ ثواب» خدای تعالی رسیدن، به بهشت رفتن و سیب خودرن و
حورالعین دیدن تنها، تأویل و تفسیر کرد.
«باغ
بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با
خاک کوی دوست برابر نمی کنیم»[3]
این
معانی با آن تعبیرات عالی و دقیق و لطیف عرفانی مناسبت ندارد و اگر به فرض بتوان،
«لقاء الله» را به معنای بعیدش حمل کرد، دیگر معانی، چون: نظر به «وجه خدا»، دریده
شدن «حجب نور»، «صبر بر فراق» و ...، را چه باید کرد؟!
و
چه خوش سروده است لسان الغیب:
«هر
که شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه این کار ندانست در انکار بماند»
اولیاء
خدا، که درک حضور دوست کرده اند، غیر از خدا نمی بینند؛ هر چه هست نشان او می
دانند.
«به
صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم»
«به
هر جا بنگرم، کوه و در و دشت نشان
از قامت رعنا تو بینم»[4]
«لَیسَ
فی الدّارِ غَیرُهُ دَیّار» در خانه (جهان) جز صاحبخانه کسی نیست.
«کلّ
شَیءٍ هالِکٌ إلاّ وَجهَه»[5] هر چیزی جز ذات پاک الهی نابود است.
پي نوشت
ها:
[1].
فرازی از مناجات شعبانیه
[2].
به کتاب لقاء الله، تالیف مرحوم حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزی ( قدس الله سره)
مراجعه شود.
[3]. دیوان حافظ
[4]. رباعیات باباطاهر
[5]. سوره ي قصص، آیه 88